حسابداری ذهنی چیست؟
حسابداری بهعنوان یکی از ارکان اصلی سیستمهای مالی، نقشی کلیدی در مدیریت دارایی، سرمایهگذاری و تصمیمگیریهای اقتصادی دارد. این علم به ما کمک میکند تا منابع مالی خود را بهصورت بهینه مدیریت کنیم و به اهداف اقتصادی خود دست یابیم. با این حال، حسابداری تنها به دفاتر ارقام و نرمافزارهای مالی محدود نمیشود. یک نوع دیگر از حسابداری، که در ذهن ما رخ میدهد و تاثیر زیادی بر تصمیمات مالی و غیرمالی ما دارد، حسابداری ذهنی نامیده میشود.
حسابداری ذهنی (Mental Accounting) یک نظریه در اقتصاد رفتاری است که نشان میدهد افراد چگونه پول خود را در ذهنشان به دستهبندیهای مختلف تقسیم کرده و تصمیمات مالی را براساس این تقسیمبندی انتخاب میکنند. در ادامه به بررسی این مفهوم میپردازیم.
دسترسی سریعتر به مطالب
مفهوم حسابداری ذهنی
این نظریه به فرایندی اشاره دارد که طی آن افراد تمایل دارند منابع مالی و هزینههای خود را به دستهبندیهای متفاوتی تقسیم کنند. این تقسیمبندیها معمولاً بر اساس معیارهای ذهنی و شخصی مانند منبع درآمد یا نوع هزینه شکل میگیرند و ممکن است بر مبنای منطق اقتصادی نباشد. حسابداری ذهنی نقش مهمی در تصمیمگیریهای مالی روزمره ایفا میکند و میتواند بر نحوه مدیریت درآمد، هزینه، پسانداز و سرمایهگذاری افراد تاثیرگذار باشد.
تاریخچه و پیدایش نظریه حسابداری ذهنی
حسابداری ذهنی بهطور رسمی توسط ریچارد تالر (Richard Thaler)، اقتصاددان برجسته و برنده جایزه نوبل اقتصاد، در دهه ۱۹۸۰ معرفی شد. تالر در کتاب معروف خود “Nudge” (بههمراه کاس سانستین)، این مفهوم را بهطور گسترده مورد بحث قرار داد. همچنین به توضیح رفتارهای غیرعقلانی انسانها در زمینههای مالی پرداخت. این نظریه به عنوان یکی از پایههای اقتصاد رفتاری شناخته میشود.
تالر در تحقیقات خود دریافت که افراد تمایل دارند پول خود را بر اساس دستهبندیهای مختلفی مانند درآمد، هدایا، سرمایهگذاری یا هزینههای خاص تقسیم کنند. این رفتار نشان میدهد که افراد معمولاً تصمیمات مالی را براساس ارزیابیهای ذهنی و اصول روانشناختی میگیرند. این رفتار با نظریات کلاسیک اقتصادی که فرض میکنند افراد همواره بهطور عقلانی عمل میکنند، در تضاد است.
مراحل حسابداری ذهنی
فرآیند این نظریه معمولاً به چند مرحله تقسیم میشود که افراد بهطور ناخودآگاه این مراحل را طی میکنند:
۱. دستهبندی منابع مالی: در این مرحله، افراد پول خود را بر اساس منبع آنها (مثلاً درآمد، هدایا، سود سرمایهگذاری) به دستههای جداگانه تقسیم میکنند. هر کدام از این دستهها میتواند برای اهداف خاصی استفاده شود.
۲. تخصیص هزینهها به دستهها: در این مرحله، افراد تصمیم میگیرند که چه مبلغی از منابع را برای چه نوع هزینهای خرج کنند. بهعنوان مثال، ممکن است بخشی از بودجه را برای هزینههای ضروری روزانه و بخشی دیگر را برای سفر کنار بگذارند.
۳. ارزیابی و بررسی نتایج: پس از انجام هزینهها یا پسانداز، افراد به ارزیابی نتایج میپردازند و تصمیم میگیرند که آیا تصمیمات آنها بهطور مطلوبی منجر به مدیریت مالی شده است یا خیر.
کاربرد حسابداری ذهنی
این نظریه در بسیاری از جنبههای مالی زندگی روزمره کاربرد دارد. این رفتار در بسیاری از زمینههای اقتصادی، از خریدهای روزانه تا تصمیمات سرمایهگذاری کلان، تاثیرگذار است. برخی از کاربردهای مهم آن عبارتاند از:
۱. بودجهبندی شخصی: افراد اغلب مخارج خود را در ذهنشان به دستههای مختلف تقسیم میکنند. مثلاً یک فرد ممکن است بودجه مشخصی را برای تفریحات، مسکن، غذا و پسانداز تخصیص دهد. این دستهبندی به افراد کمک میکند تا هزینههای خود را بهتر مدیریت کنند.
۲. انتخاب منابع هزینه در تصمیمات مالی: افراد ممکن است هنگام خرید، تصمیم بگیرند که از کدام “حساب ذهنی” خود استفاده کنند. مثلاً ممکن است پولی که بهعنوان هدیه دریافت شده است را بهراحتی برای خریدهای لوکس خرج کنند، در حالی که با پولی که از طریق حقوق بهدست آمده است، بهصورت محافظهکارانهتر رفتار کنند.
۳. پسانداز و سرمایهگذاری: افراد ممکن است تصمیم بگیرند که بخشی از درآمد خود را در حسابهای پسانداز یا سرمایهگذاری قرار دهند، در حالی که بقیه درآمد را برای هزینههای روزمره کنار بگذارند. این تقسیمبندی به آنها کمک میکند تا اهداف مالی مختلف را بررسی کنند.
۴. مدیریت بدهیها: افراد ممکن است بدهیهای خود را در دستهبندیهای جداگانه قرار دهند و به شیوههای مختلف آنها را مدیریت کنند. بهعنوان مثال، ممکن است برای بدهیهای بزرگتر مانند وام مسکن، برنامهریزی طولانیمدت داشته باشند، در حالی که بدهیهای کوچکتر را سریعتر تسویه کنند.
مثالهایی از حسابداری ذهنی
مثال ۱: فرض کنید علاقه دارید یک کفش چرم بخرید. اما قیمت کفش مشخص نیست و شما مجبور میشوید که در ذهن خود قیمت تقریبی آن را حدس بزنید و آن را ارزشگذاری کنید. در این شرایط سه نتیجه احتمالی پیش میآید:
اگر قیمتی که در ذهن خود تصور کردهاید با قیمت واقعی کفش یکسان باشد، بهنوعی ارزش مبادلهای شما صفر میشود. احتمال اینکه در این شرایط خرید نکنید، بالا است، چرا که هیجان خرید کاهش پیدا میکند.
اگر قیمت ذهنی شما بالاتر از قیمت واقعی کفش باشد (یعنی کفش ارزانتر از آن چیزی باشد که تصور میکردید)، ارزش مبادلهای منفی میشود و ممکن است با خودتان بگویید: «آنقدرها هم که فکر میکردم ارزش نداشت.»
اما اگر قیمت ذهنی شما کمتر از قیمت واقعی باشد، ارزش مبادلهای مثبت میشود. در این حالت، شما احساس میکنید که محصول حتی بیشتر از آنچه فکر میکردید ارزشمند است و تمایل شما برای خرید آن بیشتر خواهد شد.
مثال ۲: فردی ممکن است هدیهای بهعنوان پاداش دریافت کند. در حالی که از نظر اقتصادی این پول هیچ تفاوتی با سایر درآمدهای او ندارد، فرد تمایل دارد این پول را بهراحتی برای خرید کالای لوکس خرج کند، چرا که آن را بهعنوان “پول اضافی” در نظر میگیرد. این نیز نمونهای از Mental Accounting است که تصمیمگیریهای مالی را تحت تأثیر قرار میدهد.
کاربرد حسابداری ذهنی در بازار سرمایه
این نظریه در بازار سرمایه به شکلگیری تصمیمات سرمایهگذاری بر اساس منابع مالی مختلف کمک میکند و تأثیر زیادی بر رفتار سرمایهگذاران دارد.
۱. سرمایهگذاری محافظهکارانه: افراد ممکن است تصمیم بگیرند که بخشی از سرمایه خود را در سرمایهگذاریهای پرریسک مانند بازار سهام قرار دهند و بخش دیگری را به سرمایهگذاریهای کمریسک مانند سپردههای حسابهای بانکی تخصیص دهند. این تصمیمات تحت تاثیر حسابداری ذهنی هستند که افراد را به تقسیم سرمایه خود به دستههای مختلف ترغیب میکند.
۲. سود و زیان: حسابداری ذهنی میتواند نحوه برخورد افراد با سود و زیان سرمایهگذاری را تغییر دهد. برای مثال، افراد سود حاصل از سرمایهگذاری خود را ممکن است در سرمایهگذاریهای پرریسکتر قرار دهند، در حالی که پول اصلی خود را در سرمایهگذاریهای کمریسک نگه میدارد. این تقسیمبندی ذهنی به او اجازه میدهد تا با پولی که به عنوان “سود” شناخته میشود، ریسک بیشتری بپذیرد.
۳. تصمیمات احساسی و مدیریت پرتفوی: این نظریه میتواند افراد را به اتخاذ تصمیمات احساسی و غیرمنطقی، مانند فروش سریع داراییها در مواجهه با نوسانات بازار یا نگهداشتن بیش از حد سهام سوق دهد. در نتیجه، این نظریه بر فرآیند ارزیابی ریسک و بازده تأثیر میگذارد و ممکن است منجر به مدیریت نادرست پرتفوی و انحراف از اهداف سرمایهگذاری بلندمدت شود.
مزایا و معایب حسابداری ذهنی
مزایای این نظریه را میتوان به صورت زیر دستهبندی کرد:
۱. کمک به اهداف مربوط به سرمایهگذاری: حسابداری ذهنی به افراد کمک میکند تا اهداف مالی خود را مشخص کرده و برای دستیابی به آنها برنامهریزی بهتری داشته باشند. با استفاده از این رویکرد، سرمایهگذاران میتوانند منابع خود را به طور مؤثرتری مدیریت کرده و ریسکها را کاهش دهند.
۲. شناسایی و طبقهبندی اهداف افراد: از طریق Mental Accounting، افراد میتوانند اهداف خود را به دستههای مختلف تقسیم کنند، مانند اهداف کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت. این طبقهبندی به آنها کمک میکند تا درک بهتری از نیازها و انتظارات خود در آینده داشته باشند.
۳. توسعه فردی: حسابداری ذهنی افراد را تشویق میکند تا به توسعه فردی خود اهمیت دهند. این روش به افراد کمک میکند تا الگوهای مالی خود را بهبود بخشند و رفتارهای مالی سودمندتری را در زندگی شخصی خود به کار گیرند.
۴. کمک به بررسی و ارزیابی عملکرد سرمایهگذاری: افراد میتوانند با استفاده از Mental Accounting، عملکرد سرمایهگذاریهای خود را ارزیابی کنند. این کار امکان بررسی دستاوردها و نقاط ضعف را فراهم کرده و باعث بهبود مدیریت و استراتژیهای سرمایهگذاری میشود.
۵. برقراری رابطه بهتر بین فروشندگان و خریداران: حسابداری ذهنی به ایجاد تعاملات معنادار تر و موثرتر بین فروشندگان و خریداران کمک میکند. با درک بهتر نیازهای مشتریان و پیشنهادات هدفمند، این رابطه میتواند تقویت شود و رضایت مشتریان را به دنبال داشته باشد.
معایب حسابداری ذهنی را میتوان به صورت زیر توضیح داد:
۱. هزینه غیر ضروری در برخی موارد: حسابداری ذهنی ممکن است افراد را به خرجهای غیرضروری تشویق کند. زمانی که افراد پولهای خود را در ذهن به دستههای خاصی تقسیم میکنند، ممکن است به اشتباه این تصور را داشته باشند که بودجه برای برخی موارد تفریحی یا غیرضروری در دسترس است.
۲. عدم انعطافپذیری مالی: یکی از معایب حسابداری ذهنی، عدم انعطافپذیری در مدیریت مالی است. وقتی افراد پولهای خود را در دستههای جداگانه قرار میدهند، ممکن است نتوانند در شرایط ضروری به راحتی این دستهها جابجا کنند و از منابع بهینه استفاده کنند.
۳. ذخیره و محدود کردن سرمایهگذاری برای موارد اضطراری: در برخی موارد، این نظریه ممکن است باعث شود افراد بیشتر پول خود را به جای سرمایهگذاری در طرحهای سودآور، برای مواقع اضطراری کنار بگذارند. این مسئله میتواند رشد مالی و سرمایهگذاری را محدود کند و به فرصتهای از دسترفته منجر شود.
حسابداری ذهنی یک مفهوم اساسی در اقتصاد رفتاری است که نشان میدهد چگونه افراد منابع مالی خود را در ذهنشان دستهبندی میکنند و بر اساس این دستهبندیها تصمیمات مالی میگیرند. این نظریه بهویژه در توضیح رفتارهای غیر اقتصادی و غیر بهینه افراد بسیار مفید است و درک بهتر از آن میتواند به افراد کمک کند تا تصمیمات مالی بهتری بگیرند و منابع مالی خود را بهطور موثرتری مدیریت کنند.
سوالات متداول
۱. منظور از حسابداری ذهنی چیست؟
این نظریه بیان میکند که افراد منابع مالی و هزینههای خود را بر اساس معیارهای شخصی و ذهنی به دستههای مختلف تقسیم میکنند، که اغلب از منطق اقتصادی پیروی نمیکند.
۲. حسابداری ذهنی شامل چه مراحلی میشود؟
۱. افراد ابتدا پول خود را بر اساس منبع به دستههای مختلف تقسیم میکنند. ۲. سپس تصمیم میگیرند هر بخش از پول را برای چه هزینههایی خرج کنند. ۳. نتایج هزینهها یا پساندازها را ارزیابی میکنند تا میزان موفقیت مدیریت مالی خود را بسنجند.
۳. حسابداری ذهنی در چه زمینههایی کاربرد دارد؟
۱. بودجهبندی شخصی. ۲. انتخاب منابع هزینه در تصمیمات مالی. ۳. پسانداز و سرمایهگذاری. ۴. مدیریت بدهیها.
۴. مزایای و معایب این نظریه چیست؟
مزایای این نظریه شامل، کمک به اهداف مربوط به سرمایهگذاری، شناسایی و طبقهبندی اهداف افراد، توسعه فردی، کمک به بررسی و ارزیابی عملکرد سرمایهگذاری و برقراری رابطه بهتر بین فروشندگان و خریداران میشود. همچنین معایب این نظریه شامل هزینه غیر ضروری در برخی موارد، عدم انعطافپذیری مالی و ذخیره و محدود کردن سرمایهگذاری برای موارد اضطراری میشود.