اقتصاد کلاسیک چیست؟

اقتصاد کلاسیک
زمان مطالعه: 9 دقیقه
انتشار ۲۶ آبان ۱۴۰۳
تعداد بازدید: 50
سطح مبتدی

اقتصاد کلاسیک یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین نظریه‌ها در تاریخ علم اقتصاد است که در قرن‌های هجدهم و نوزدهم میلادی شکل گرفت. این مکتب نظری با تاکید بر قوانین طبیعی بازار و آزادی اقتصادی، در تبیین پدیده‌های اقتصادی و رفتارهای انسانی نقشی کلیدی ایفا کرده است. اقتصاد کلاسیک نه تنها به‌عنوان پایه‌ای برای اقتصاد مدرن محسوب می‌شود، بلکه تأثیرات آن هنوز هم در تحلیل‌های  اقتصادی معاصر مشاهده می‌شود. در ادامه به بررسی مفهوم اقتصاد کلاسیک می‌پردازیم.

مفهوم اقتصاد کلاسیک و تاریخچه آن

اقتصاد کلاسیک به‌عنوان یک مکتب فکری در واکنش به تحولات اجتماعی و اقتصادی انقلاب صنعتی شکل گرفت و بر مفاهیم آزادی اقتصادی و بازار آزاد تأکید داشت. این مکتب، که تحت تأثیر دموکراسی‌های خودمدیریتی و پیشرفت‌های سرمایه‌داری قرار داشت، با نقد نظام مرکانتیلیسم و سیاست‌های حمایتی، به تبیین اصولی مانند ارزش، قیمت، عرضه و تقاضا پرداخت. اقتصاددانان کلاسیک، از جمله آدام اسمیت و دیوید ریکاردو، مخالف دخالت دولت در بازار بودند و تجارت آزاد و رقابت را به‌عنوان ابزارهای اصلی رشد اقتصادی می‌دانستند. اگرچه نظرات آن‌ها در برخی موارد متفاوت بود، اما همه آن‌ها بر جایگزینی نظام‌های اجتماعی مبتنی بر طبقات با ساختارهای شایسته‌سالاری توافق داشتند. در ادامه، به بررسی نظریات کلیدی اقتصاددانان کلاسیک خواهیم پرداخت.

آدام اسمیت و اقتصاد کلاسیک

آدام اسمیت، معروف به پدر علم اقتصاد مدرن، در کتاب معروف خود ثروت ملل (۱۷۷۶) مفاهیم بنیادین اقتصادی را معرفی کرد که هنوز هم در مباحث اقتصادی امروز کاربرد دارند. او با نقد نظریه‌های مرکانتیلیستی که خواستار دخالت شدید دولت در اقتصاد بودند، مدل جدیدی از اقتصاد را پیشنهاد کرد که مبتنی بر بازار آزاد، رقابت و عدم مداخله دولت است. در این مدل، امنیت مالکیت، انباشت سرمایه و تقسیم کار نقش‌های کلیدی دارند. 

اسمیت بر این باور بود که بازار باید به‌طور طبیعی و بدون هرگونه محدودیت یا دخالت از سوی دولت عمل کند، چرا که بهترین نتایج اقتصادی زمانی حاصل می‌شود که عرضه و تقاضا آزادانه با یکدیگر تعامل داشته باشند. برخلاف دیدگاه‌های سنتی که کشاورزی را محور اصلی اقتصاد می‌دانستند، او بر اهمیت توسعه بخش تولید و بهره‌وری نیروی کار تأکید کرد و نشان داد که رشد اقتصادی به‌واسطه پیشرفت در تولید و تقسیم کار حاصل می‌شود.

دیوید ریکاردو و نظریه مزیت نسبی

دیوید ریکاردو نیز یکی از مهم‌ترین چهره‌های اقتصاد کلاسیک بود. او بیشتر به مباحث تجارت بین‌الملل و نظریه مزیت نسبی پرداخت. طبق نظریه ریکاردو، کشورها باید تولید کالاهایی را انجام دهند که در آن مزیت نسبی دارند و از تولید کالاهایی که در آنها مزیت ندارند خودداری کنند. این نظریه اساس تئوری‌های تجارت بین‌الملل مدرن را تشکیل می‌دهد و همچنان در مذاکرات تجاری بین کشورها مورد استفاده قرار می‌گیرد.

جان استوارت میل و تکامل اقتصاد کلاسیک

جان استوارت میل یکی دیگر از مهم‌ترین چهره‌های مکتب کلاسیک بود. میل تلاش کرد تا اندیشه‌های آدام اسمیت و دیوید ریکاردو را تکمیل کند و از سوی دیگر، به برخی از محدودیت‌های آنها پاسخ دهد. او با ترکیب مفاهیم عدالت اجتماعی و کارآیی اقتصادی، نظریه‌هایی را در مورد تقسیم درآمد و تاثیرات اقتصادی نهادهای اجتماعی ارائه داد. او همچنین نظریاتی درباره نقش دولت در اقتصاد داشت ، اما معتقد بود که دولت باید در مواقع خاصی مانند تأمین آموزش و درمان عمومی مداخله کند.

مهم‌ترین اصول و عقاید اقتصاد کلاسیک

۱. حداقل کردن دخالت دولت

یکی از اصول بنیادی مکتب کلاسیک اقتصادی، تأکید بر حداقل کردن دخالت دولت در فعالیت‌های اقتصادی است که به اصطلاح «لسفر» شناخته می‌شود.  این اصطلاح به معنای «بگذار بگذرد» است. طبق این دیدگاه، بازارها می‌توانند خودشان به‌طور طبیعی و بدون نیاز به دخالت دولت، منابع را تخصیص دهند، تولیدات را توزیع کنند و اشتغال کامل را به‌وجود بیاورند.

اقتصاددانان کلاسیک معتقد بودند که اقتصاد از نظر طبیعی به سمت تعادل می‌رود و نیازی به دخالت دولت ندارد. به عبارت دیگر، آنها اعتقاد داشتند که بازار آزاد می‌تواند منافع عمومی را تأمین کرده و به بهینه‌ترین نحو ممکن تولید و توزیع کالاها و خدمات را انجام دهد. دولت باید تنها در نقش ناظر عمل کرده و وظایفی چون حفظ نظم، امنیت، حقوق مالکیت و فراهم آوردن زیرساخت‌های عمومی را انجام دهد. هرگونه مداخله بیشتر به نظر آنها می‌تواند اختلالاتی در کارکرد بازار و کاهش کارایی اقتصادی ایجاد کند.

۲. رفتار اقتصادی بر مبنای منافع شخصی

اقتصاددانان کلاسیک بر این باورند که رفتار انسان بر اساس حداکثر کردن منافع شخصی شکل می‌گیرد. این دیدگاه نشان می‌دهد که افراد و نهادها در تلاش‌اند تا از منابع موجود بهره‌برداری کنند و به حداکثر سود و منفعت دست یابند.  تولیدکنندگان برای کسب سود، کالاها و خدمات تولید می‌کنند، کارگران برای به‌دست آوردن دستمزد، نیروی کار خود را ارائه می‌دهند و مصرف‌کنندگان برای تأمین نیازهای خود، کالاها را خریداری می‌کنند. در مجموع، این رفتارهای فردی به تخصیص بهینه منابع و ایجاد تعادل در بازار منجر می‌شود. 

۳. عدم تضاد بین منافع شخصی و اجتماعی

اقتصاددانان کلاسیک معتقدند که در یک اقتصاد بازار، منافع فردی و اجتماعی هماهنگ هستند. هر فرد با پیگیری منافع شخصی خود، مانند کسب سود یا تأمین نیازهای شخصی، به‌طور طبیعی به بهبود شرایط کلی جامعه کمک می‌کند. در این دیدگاه، تلاش‌های فردی نه تنها به نفع خود افراد، بلکه به نفع کل جامعه و رفاه عمومی نیز خواهد بود.

۴. اهمیت منابع و فعالیت‌های اقتصادی

کلاسیک‌ها بر این باورند که تمامی منابع اقتصادی مانند زمین، نیروی کار، سرمایه و همچنین فعالیت‌های اقتصادی از قبیل کشاورزی، تجارت و تولید، نقش مهمی در تجمع ثروت ملل دارند. در حالی که پیشینیان آن‌ها مانند مرکانتیلیست‌ها و فیزیوکرات‌ها، بر این عقیده بودند که ثروت تنها از طریق تجارت و کشاورزی به‌دست می‌آید.

۵. رشد اقتصادی بلندمدت

یکی از مسائل اصلی در اقتصاد کلاسیک، تمرکز بر رشد اقتصادی بلندمدت است. اقتصاددانان کلاسیک عمدتاً به‌عنوان دانشمندان اقتصاد کلان شناخته می‌شوند و کمتر به مسائل اقتصادی خرد توجه داشته‌اند. این دیدگاه به آنان اجازه می‌دهد تا بر روی روندهای کلان و تأثیرات آن‌ها بر روی اقتصاد تمرکز کنند.

نظریه‌های اصلی مکتب اقتصاد کلاسیک

اقتصاددانان کلاسیک معتقدند که بازارها در صورت عدم دخالت دولت، به‌طور طبیعی به تعادل می‌رسند. به‌عنوان مثال، در صورت بیکاری، کاهش دستمزدها باعث افزایش تقاضا برای نیروی کار و بازگشت به تعادل می‌شود. در ادامه، برخی از مهم‌ترین نظریه‌های این مکتب را بررسی خواهیم کرد.

  • نظریه بازار آزاد
    اقتصاددانان کلاسیک بر این باورند که در شرایطی که اقتصاد به حال خود رها شود، به‌طور طبیعی به سمت تعادل کامل خواهد رسید. این تعادل زمانی حاصل می‌شود که بازار کار به درستی عمل کند. به‌عنوان مثال، در شرایط بیکاری، اگر بازار به‌طور مؤثر عمل کند، چند فرآیند خودکار در اقتصاد رخ می‌دهد:در ابتدا، دستمزدها کاهش می‌یابند تا کسب‌وکارها بتوانند نیروی کار بیشتری استخدام کنند. این کاهش دستمزدها موجب افزایش تقاضا برای نیروی کار می‌شود، زیرا کارفرمایان می‌توانند با هزینه کمتری نیروی انسانی را جذب کنند. در نهایت، این فرآیند منجر به کاهش بیکاری و رسیدن به تعادل مجدد در بازار کار می‌شود. به عبارت دیگر، اقتصاد به‌طور خودکار به تعادل می‌رسد و نیازی به مداخله دولت ندارد. 
  • قانون سی
    ژان باتیست سی، اقتصاددان فرانسوی، مخالف دخالت دولت در اقتصاد بود و معتقد بود که کارآفرینان با دنبال کردن منافع شخصی خود، به‌طور طبیعی نیازهای جامعه را تأمین می‌کنند. او در رساله‌ی ۱۸۰۳ خود «قانون سی» را معرفی کرد که بیان می‌کند تقاضای کل در یک اقتصاد نمی‌تواند بیشتر یا کمتر از عرضه کل آن باشد. سی همچنین بر این باور بود که رکود اقتصادی زمانی رخ می‌دهد که منابع تولید به‌طور نادرست تخصیص یابند و تاکید داشت که قدرت خرید فقط از طریق افزایش تولید قابل افزایش است، نه چاپ پول بیشتر. این نظریه بعدها توسط اقتصاددانانی چون جیمز میل و دیوید ریکاردو گسترش یافت و پایه‌گذار تحلیل‌های کلان اقتصادی در قرن نوزدهم شد.
  • نظریه مقداری پول
    اقتصاددانان کلاسیک علاوه بر حفظ آرامش بازارها، کنترل رشد نقدینگی و عرضه پول را نیز وظیفه دولت می‌دانستند. طبق نظریه کمیت پول، افزایش عرضه پول باعث افزایش سطح قیمت‌ها و تورم می‌شود. به عبارت ساده‌تر، اگر حجم پول دو برابر شود، قیمت‌ها نیز دو برابر خواهند شد. این نظریه ابتدا توسط جان لاک و دیوید هیوم در قرن هفدهم مطرح شد و بر اساس تأثیرات افزایش فلزات گرانبها شکل گرفت. جان استوارت میل نیز در توسعه این نظریه، نقش پول را به عنوان واسطه مبادله برجسته کرد. این ایده هنوز هم در اقتصاد مدرن معتبر است.

منتقدین مکتب کلاسیک

مخالفان مکتب کلاسیک به دو گروه اصلی تقسیم می‌شوند: سوسیالیست‌ها که نظام سرمایه‌داری را ناکارآمد می‌دانند و غیرسوسیالیست‌ها که مکاتبی مانند مکتب تاریخی و نهادگرایان را مطرح کرده‌اند. مهم‌ترین انتقاد به مکتب کلاسیک از سوی جان مینیارد کنیز بود که به سه مشکل اشاره کرد: کمبود تقاضا برای نیروی کار، کاهش مصرف به دلیل بیکاری و دام نقدینگی در بازار که باعث رکود اقتصادی می‌شود. این انتقادات، به‌ویژه بعد از انتشار کتاب سرمایه کارل مارکس، منجر به تجدیدنظر در اصول کلاسیک شد و در نهایت مکتب نئوکلاسیک (مارژینالیسم) شکل گرفت. نئوکلاسیک‌ها اصول کلاسیک را پذیرفتند، ولی به جای نظریه ارزش کار، نظریه مطلوبیت را برای تعیین قیمت‌ها معرفی کردند.

تفاوت‌های اقتصاد کلاسیک و اقتصاد نئوکلاسیک

اقتصاد کلاسیک که در قرن ۱۸ میلادی شکل گرفت، ارزش کالاها را بر اساس هزینه تولید و عوامل مختلفی مانند نیروی کار و سرمایه تعیین می‌کرد. در مقابل، اقتصاد نئوکلاسیک با معرفی نظریه مارژینالیسم، تحلیل‌هایی بر اساس مفاهیمی مانند مطلوبیت نهایی و هزینه نهایی ارائه می‌دهد و تصمیمات اقتصادی را بر همین اساس توضیح می‌دهد. در حالی که اقتصاد کلاسیک بیشتر بر عرضه و تولید تمرکز داشت، اقتصاد نئوکلاسیک به تقاضا و ترجیحات مصرف‌کنندگان توجه بیشتری دارد. علاوه بر این، اقتصاد کلاسیک رویکردی تجربی و تاریخی داشت، در حالی که اقتصاد نئوکلاسیک بیشتر از مدل‌های ریاضی برای تحلیل‌ها استفاده می‌کند.

تفاوت‌های اقتصاد کلاسیک و اقتصاد نئوکلاسیک

اقتصاد کلاسیک که توسط آدام اسمیت و دیگر اقتصاددانان پایه‌گذاری شد، بر بازار آزاد، رقابت و حداقل دخالت دولت تأکید داشت و معتقد بود بازار به‌طور طبیعی به تعادل می‌رسد. اما در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، جان مینارد کینز نظریه‌ای را معرفی کرد که به لزوم دخالت فعال دولت در اقتصاد تأکید داشت. کینز اعتقاد داشت که در بازار آزاد، مردم تمایل کمتری به مصرف دارند و دولت باید برای تحریک تقاضا و جلوگیری از رکود وارد عمل شود. پس از رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم، نظریات کینزی به‌عنوان رویکرد غالب در سیاست‌های اقتصادی دولت‌ها درآمد جایگزین اقتصاد کلاسیک شد.

سوالات متداول

۱- اقتصاد کلاسیک چیست؟

اقتصاد کلاسیک یک مکتب فکری است که در قرن‌های ۱۸ و ۱۹ شکل گرفت و بر بازار آزاد، رقابت و حداقل کردن دخالت دولت تأکید دارد. این مکتب نقش بازارها را در تنظیم اقتصاد و رسیدن به تعادل طبیعی مهم می‌داند.

۲- تفاوت اقتصاد کلاسیک و اقتصاد نئوکلاسیک چیست؟

در حالی که اقتصاد کلاسیک بر عرضه و تولید تمرکز داشت، اقتصاد نئوکلاسیک به تقاضا و ترجیحات مصرف‌کنندگان توجه بیشتری دارد و از مدل‌های ریاضی برای تحلیل‌ها استفاده می‌کند.

۳- نظریه مزیت نسبی دیوید ریکاردو چیست؟

طبق این نظریه، کشورهای مختلف باید کالاهایی تولید کنند که در آن‌ها مزیت نسبی دارند و از تولید کالاهایی که در آن‌ها مزیت ندارند خودداری کنند.

الهه نیازی کارشناس بازار سرمایه
Subscribe
Notify of
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments